آخرین مطالب

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

دیشب رفته بودیم بامامان یکی از 

تکیه های قدیمی شهر.یه نذری داشت مامان ایه که رفتیم ادا کنیم براش.

کیک های کشمشی قرار شدبخریم و پخش کنیم ،

سینی کیک رو بردم تو خانم ها،

به اولین نفر که دم در نشسه بود تعارف کردم.خانومه ظاهر ژولیده ای داشت،

ویاد یه قشری که یه جایی از شهر میشینن انداخت منو

یه لحظه حس بدی بهم دست داد و یه کیک که برداشت سریع دستمو کشیدم و بردم سمت نفر بعدی،

همین که برا نفر دوم خم شدم حس کردم قلبم داره در میاد...شدیدن بخاطر اون حس بدم

پشیمون شدم....یاد ایه قران افتادم که برتری ادما به ظاهرشون نیستو به تقواست...

ازطرف دیگه م خجالتم بخاطر این بود که اصلن مگه صاحب این مجلس کسی غیر از مولای من 

حسین بن علی علیهم السلام هس؟؟

پس من به چه جرئتی مهمون یکی دیگه رو ...

اونم مهمون چه کسی....دلم میخواس برم ازش 

عذرخواهی کنم..متاسفانه شرمندگی م مانع شد...چی داشتم بگم.....

مثلن روزی چندبار شهادت میدم به یگانگی خدایی که 

عادل ترین و رحیم نربنه و چه بسا روی من از خیلی از این

ادما سیاه تر باشه..که یقینن هست...

شهادت میدم به "بندگی" ورسالت پیامبری که همراه و همدم 

همه اقشار جامعه مخصوصن فقرا بود...

مثلن پیرو ائمه ای هستم که یتیم نوازی و 

ساده زیستی و دستگیری شون

زبان زد بود و هست..........

خدایا ....از شر دشمن ترین دشمنم...نفسم...به

توی رحمانیت مطلق.پناه میارم...........

.

.

.

یاد پستی از وبلاگ جناب همت افتادم

که درمورد نمازخوندن یه ادم گناهکارو یه ادم زاهد بود.....

..

.

.

باران که میبارد تو در راهی.....

این طالب بدم المقتول بکربلا................

..

.

.

۴ نظر ۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۲
منتظر


امام حسین علیه السلام:

کسی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق

بخرد رستگار نخواهد شد............

....

..

.

.

این دیگه نهایت تکلیف روشن کردنه....

.

.


خدایا خودت مارو بنده ی خودت بخواه........................

...

چنان کن که فرجام کار...تو خشنود  باشی ...

                                                               تو خشنود باشی..................................





۴ نظر ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۷:۵۵
منتظر


رد خور نداره....

اصلن تا حالا پیش نیومده....

بار ها و باااااااااااااار ها تجربه ش کردم .....


وقتی بابا شروع میکنه از رحمت خدا صحبت کردن بغض خفه م میکنه و

 اشک بی امون.................................................

...

..

.

قفس گشودی ام و اختیار بخشیدی.....

همین که از قفست پر زدم...زمین خوردم.............

..

.

.


۱ نظر ۱۰ آذر ۹۲ ، ۲۳:۱۳
منتظر



دل بیقرار نیست
"ادا در می آوریم"

چشم انتظار نیست
"ادا در می آوریم"

بر لب دعای ندبه
و دل غرق شهوت است

این انتظار نیست
"ادا در می آوریم"


آقا محب واقعی ات
در میان ما
یک از هزار نیست
"ادا در می آوریم"


....
.
.
.


۱ نظر ۰۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۴۲
منتظر


کبوتر دلم

بال زدن به روی خاک مزار بی نشانت را

و جان سپردن بر آن را

از عمق وجودش آرزو دارد...............



          این  را دوست دارم......................................................

۰ نظر ۰۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۱
منتظر


دلم نرگس میخواد.................................................

دلم کلبه مو میخواد............................

دلم غرق شدن تو آغوش ستاره مو میخواد..........

حتی دلم میخواد بمیرم ذوب بشم تو گرمای وجودش.......

دلم میخواد با ستاره به ماه مون عشق بورزیم.....

دلم میخواد همراه ستاره م با نرگس و یاس

پرواز کنیم سمت ماه.....................................................

...

.

.

.

.

"و ما نگاه های نگران تورا به آسمان میبینیم......."

....

..

.

.


۰ نظر ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۴۳
منتظر


نمیدونم واقعن این جوریه یا نه...

ولی وقتی نماز صبحم قضا میشه نا خود آگاه انگار

بقیه نماز ها میخواد اول وقتش از دستم در بره....

کلن روزی که نماز صبحش قضا میشه رو دوست ندارم :(

به شدت به نماز صبح حساسم

دست خودم نیست...

امروزم وقتی قضا شد بیدار شدم داشتم از گریه خفه میشدم.......

فک کنم اگه یه موقعی یه چیزی بشه ،حالا هر دلیلی ،نماز ظهر یا عصر و

اینام قضا بشه انقد عصبی نشم.....!!!!......

تو نماز تمام کلمه ها دوست داشتنی اند....

همه شون آرامش بخشن...

مثل "الله اکبـــر" ی که جاهای مختلف به کار میره....

اینکه تاکید داره روی بزرگی خدا....

اینکه میخواد هربااااااااااار بهت دلگرمی بده که یه بزرگتری داری یه صاحبی داری که کنارته....

خدایا....

هیچوقت مارو با جدایی از نماز و قرآن و عزیزان درگاهت

تنبیه نکن........... :(...

..

.

.

.

ستـــاره و ماه این شب ها روبه روی پنجره م غوغاااااااااااااااااای دارن برام..................................

..

.

.


۱ نظر ۰۶ آذر ۹۲ ، ۱۹:۲۶
منتظر

احساس میکنم نماز امروز شیرین ترین نماز عمرم بود..

هیشکی خونه نبود

مامان و رضا بیرون بودن ،

بابا نماز جمعه.

رفتم وضو گرفتم

اومدم چادرنماز مامان رو سر کردم و

سجاده ی بابا رو که اکثرن نماز مغرب رو میخونه باهاش رو پهن کردم........

حس غیر قابل وصفی بود...

کاملن حس میکردم نماز متفاوتیه....

قنوت.....رب اغفرلی و لوالدیّ وارحمهما کما ربیانی صغیرا و اجزهما باالحسان احسانا و باالسیّئات غفرانا....

...

.

.

با تسبیحش که تسبیح میزدم دلم خواست اگه نماز امروزم قبول بود تمامن ثوابش به نیت اونا نوشته شه....

...

..

.

.

.

راست میگن هیشکی تو دنیا پدر و مادر نمیشه...

حتی اگر من بدترین فرزند روی زمین باشم...حتی اگر نامهربون ترین

پدر و مادر دنیا باشین....

درهرصورت هرجای کره ی خاکی باشم...عاشقتونم.......

و میدونم که عاشقم هستین.....

...

.

.

خدا همه ی پدر و مادر های رحمت شده رو بیامرزه...و تمام پدر مادر ها رو برای بچه ها حفظ کنه....

عشقتون پایدار................................

..

.

.


۲ نظر ۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۳
منتظر