عاشقتونم...
احساس میکنم نماز امروز شیرین ترین نماز عمرم بود..
هیشکی خونه نبود
مامان و رضا بیرون بودن ،
بابا نماز جمعه.
رفتم وضو گرفتم
اومدم چادرنماز مامان رو سر کردم و
سجاده ی بابا رو که اکثرن نماز مغرب رو میخونه باهاش رو پهن کردم........
حس غیر قابل وصفی بود...
کاملن حس میکردم نماز متفاوتیه....
قنوت.....رب اغفرلی و لوالدیّ وارحمهما کما ربیانی صغیرا و اجزهما باالحسان احسانا و باالسیّئات غفرانا....
...
.
.
با تسبیحش که تسبیح میزدم دلم خواست اگه نماز امروزم قبول بود تمامن ثوابش به نیت اونا نوشته شه....
...
..
.
.
.
راست میگن هیشکی تو دنیا پدر و مادر نمیشه...
حتی اگر من بدترین فرزند روی زمین باشم...حتی اگر نامهربون ترین
پدر و مادر دنیا باشین....
درهرصورت هرجای کره ی خاکی باشم...عاشقتونم.......
و میدونم که عاشقم هستین.....
...
.
.
خدا همه ی پدر و مادر های رحمت شده رو بیامرزه...و تمام پدر مادر ها رو برای بچه ها حفظ کنه....
عشقتون پایدار................................
..
.
.
هیشکی خونه نبود...
خدا بود و من ..
من بودم و خدا ...
در و دیوار خانه که نفس ذکر خدا به آنها می خورد و روح می گرفتند ...
تو این لحظه ها برای من هم دعا کن ...
دلتنگ رفتنم..