عشق به او تنها دلیل بودن است....

میخواهمت....
جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

باران که میبارد..

دیشب رفته بودیم بامامان یکی از 

تکیه های قدیمی شهر.یه نذری داشت مامان ایه که رفتیم ادا کنیم براش.

کیک های کشمشی قرار شدبخریم و پخش کنیم ،

سینی کیک رو بردم تو خانم ها،

به اولین نفر که دم در نشسه بود تعارف کردم.خانومه ظاهر ژولیده ای داشت،

ویاد یه قشری که یه جایی از شهر میشینن انداخت منو

یه لحظه حس بدی بهم دست داد و یه کیک که برداشت سریع دستمو کشیدم و بردم سمت نفر بعدی،

همین که برا نفر دوم خم شدم حس کردم قلبم داره در میاد...شدیدن بخاطر اون حس بدم

پشیمون شدم....یاد ایه قران افتادم که برتری ادما به ظاهرشون نیستو به تقواست...

ازطرف دیگه م خجالتم بخاطر این بود که اصلن مگه صاحب این مجلس کسی غیر از مولای من 

حسین بن علی علیهم السلام هس؟؟

پس من به چه جرئتی مهمون یکی دیگه رو ...

اونم مهمون چه کسی....دلم میخواس برم ازش 

عذرخواهی کنم..متاسفانه شرمندگی م مانع شد...چی داشتم بگم.....

مثلن روزی چندبار شهادت میدم به یگانگی خدایی که 

عادل ترین و رحیم نربنه و چه بسا روی من از خیلی از این

ادما سیاه تر باشه..که یقینن هست...

شهادت میدم به "بندگی" ورسالت پیامبری که همراه و همدم 

همه اقشار جامعه مخصوصن فقرا بود...

مثلن پیرو ائمه ای هستم که یتیم نوازی و 

ساده زیستی و دستگیری شون

زبان زد بود و هست..........

خدایا ....از شر دشمن ترین دشمنم...نفسم...به

توی رحمانیت مطلق.پناه میارم...........

.

.

.

یاد پستی از وبلاگ جناب همت افتادم

که درمورد نمازخوندن یه ادم گناهکارو یه ادم زاهد بود.....

..

.

.

باران که میبارد تو در راهی.....

این طالب بدم المقتول بکربلا................

..

.

.



نوشته شده توسط منتظر
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
آخرین مطالب

باران که میبارد..

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

دیشب رفته بودیم بامامان یکی از 

تکیه های قدیمی شهر.یه نذری داشت مامان ایه که رفتیم ادا کنیم براش.

کیک های کشمشی قرار شدبخریم و پخش کنیم ،

سینی کیک رو بردم تو خانم ها،

به اولین نفر که دم در نشسه بود تعارف کردم.خانومه ظاهر ژولیده ای داشت،

ویاد یه قشری که یه جایی از شهر میشینن انداخت منو

یه لحظه حس بدی بهم دست داد و یه کیک که برداشت سریع دستمو کشیدم و بردم سمت نفر بعدی،

همین که برا نفر دوم خم شدم حس کردم قلبم داره در میاد...شدیدن بخاطر اون حس بدم

پشیمون شدم....یاد ایه قران افتادم که برتری ادما به ظاهرشون نیستو به تقواست...

ازطرف دیگه م خجالتم بخاطر این بود که اصلن مگه صاحب این مجلس کسی غیر از مولای من 

حسین بن علی علیهم السلام هس؟؟

پس من به چه جرئتی مهمون یکی دیگه رو ...

اونم مهمون چه کسی....دلم میخواس برم ازش 

عذرخواهی کنم..متاسفانه شرمندگی م مانع شد...چی داشتم بگم.....

مثلن روزی چندبار شهادت میدم به یگانگی خدایی که 

عادل ترین و رحیم نربنه و چه بسا روی من از خیلی از این

ادما سیاه تر باشه..که یقینن هست...

شهادت میدم به "بندگی" ورسالت پیامبری که همراه و همدم 

همه اقشار جامعه مخصوصن فقرا بود...

مثلن پیرو ائمه ای هستم که یتیم نوازی و 

ساده زیستی و دستگیری شون

زبان زد بود و هست..........

خدایا ....از شر دشمن ترین دشمنم...نفسم...به

توی رحمانیت مطلق.پناه میارم...........

.

.

.

یاد پستی از وبلاگ جناب همت افتادم

که درمورد نمازخوندن یه ادم گناهکارو یه ادم زاهد بود.....

..

.

.

باران که میبارد تو در راهی.....

این طالب بدم المقتول بکربلا................

..

.

.

۹۲/۰۹/۲۹
منتظر

نظرات  (۴)

این که بلافاصله متوجه شدید کم چیزی نیست
اما تا زمانی که آن حس بد نمود خارجی پیدا نکند نیازی به عذرخواهی مستقیم نیست چه اینکه بعضی وقتها طلب حلالیت از خود گناه بدتر است

http://heyatonline.blogfa.com/post-162.aspx
و
http://heyatonline.blogfa.com/post-187.aspx
پاسخ:
سلام ممنونم بابت راهنمایی،و آدرس ها...
التماس دعای خیر..
۰۱ دی ۹۲ ، ۱۲:۱۳ محمد روحانی
سلام. بعد از 20 روز رویت شدی
پاسخ:
؛(

نذرتون قبول

بهم سر بزنید :

از کمیته مشترک ضدخرابکاری تا مشکلات اقتصادی امروز

با خون دل نوشتم با خون دل بخونید لطفا

۰۱ دی ۹۲ ، ۲۱:۴۶ آسمانی ترین
همه دارند به سوی حرمت می آیند
طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی