عاقلان , دیوانه ام خوانند و ...پیران , ساحرم...
یکی از غم انگیز ترین حالات زندگی اینه که همه کسانی که اطرافتن تقریبا هیچی ازروحت ندونن و هیچ نفهمن ازت
و گاه با قصد دلداری و گاه با قصد و زخم زدن اتیش به قلبت بزنن..
و اینجاست که میفهمی چقدر خدابهت نزدیکه..و کمی از درد و غم علی علیه السلام رو انگار میچشی..
و درک میکنی این شعر رو که میگه : به علی.. گاهی ادم از غربت..درد خود را به چاه میگوید..
من این روزها بیشتر از قبل میفهمم که صبوری چه کار سختیه و من قبلتر ازین که خودم روصبور میدونستم
چه ادم کم صبری بودم نسبت به الان خودم..
چه پوستی از ادم میکنه این حالتی که اون چیزی که میخوای باشی از چیزی که به ظاهر هستی..
راست میگن بعضیا به دروغ شیرین عادت دارن تا به واقعیت هرچند تلخ و اینگونه ست که حاضرن روی غیرواقعی تورو بپذیرن و
اونچه واقعا هستی رو انکار کنن...
من اما....
خدایی دارم..زیبا و نزدیک..
و دلخوش به ایاتی از قبیل ... استعینوا بالصبر و الصلاه...و انها لکبیره الا علی الخاشعین هستم....
و از خدا میخوام مارو جزء خاشعین درگاهش قرار بده..
دلخوش به ایاتی اغازین سوره شعراء...
من این غم رو از یک شادی دروغین بسیاااار...بیشتر دوست میدارم...
و از خدا میخوام مارو جزء درک کنندگان غم علی و زهرا علیهما السلام قرار بده و نه جزء اونهایی که
زجر دهنده ی علی و زهرا علیهما السلام هستند..