خدایا دوستت دارم...
چقدر دلم واسه این اهنگه مازیار فلاحی تنگ شده ..
خدایا دوستت دارم..
واسه هرچی که بخشیدی...
همیشه این توهستی که...
ازم حالم رو پرسیدی...
توحتی از خودم بهتر..
غریبی هامو میشناسی...
نمیخوااام چتر دنیا رو..
که تو بااارون احساسی...
..
.
مدام این جمله رو باخودم تکرار میکنم ..
که حالم خوب است..اما
گذشته ام درد میکند...درد میکند...درد........
..
.
حقیقتش
بین چند موضوع مختلف این روزها دست و پا میزنم..
من باید با مادرم صحبت کنم
و چیزی رو باهاش درمیون بذارم..
نمیخوام اشتباه کنم..
نمیخوام ناراختی ای بوجود بیارم...
نمیخوام که......
ولی خوب...من و مامان هیچوقت باهم صمیمی نبودیم..هیچ وقت...
و این بزرگترین حسرت زندگی من بود....همیشه......
..
.
.