خودت به من بگو...
جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۲ ب.ظ
منو به حال من رها نکن...
تو که برای من همــــه کسی...
اگه هنوزم عاشق منی...
چرا به داد من نمیرسی..؟...
من از تصور نبودنت..
رو شونه ی تو گریه میکنم ..
منی که دل بریدم از همه...
ببین برای تو چه میکنم ....
.
.
تمام عمر رد شدم ازت..
ببین کجا شدم اسیر تو...
به پشت سر نگاه نمیکنم ..
که برنگردم از مسیر تو ...
به حد مـــرگ میپرستمت...
ولی برای عشق تو کمه.....
.
.
۹۲/۰۷/۱۹
روز برآوردن سر از تن خاکی ام بُوَد
زنده شدم به مردنم عشق بریخت برسرم
نورشدم روح شدم من پر پرّنده شدم
این بدن خاکی من اراده نیست در گِلَش
اراده کن اراده کم حل شود زانکه مشکلش
این دل بی قرار من زنده شدست دربرت
عشق تودائما بُوَد راهنمای این دلم
بار دگر کرم نما کارگشای مشکلم
زان که تودائما بُدی کارگشای مشکلم
کرد مرا بی قرار آن لحظات بیشمار
لحظه به لحظه نو به نو صدای پر شرار تو
سلام بسیار زیبا بود