به نام پروردگارم...
برای شروعی مجدد مینویسم ...
اینو باور دارم که هرلحظه از زندگی
تولدی دوبارست....
هرچند تو اکثر این ولادت ها (!) بنده کلن خواب بودم !
و اگر بیدار بودم برام با لحظه های تباه قبل فرق نداشته...
حس و حال آخرین مطلب وب قبل
کاملن جدی بود در من.....
هنوز هم اثراتش حس میشه
اما ، گرچه حتی غم هامو هم دوست دارم ،
اما دلم میخواد خیلی چیزا رو فراموش کنم....
فراموش هم شاید نه....بهترش اینه که تسلیم باشم
کاری که میتونم رو انجام بدم و بقیه ش رو حقیقتن...حقیقتن به خدای رحمان بسپرم....
دلم میخواد راضی باشم به همه چیز...حتی
دوست دارم دلتنگی هامو بیشتر دوست داشته باشم...
حتی تر دوست دارم
بیشتر از دلم بنویسم (با وجود همه ی حرف هایی که سر این قضیه شنیدم..)
......
از اینکه هنوزم منو تحمل میکنین ممنون همه ام....
چند روز دارم به جمله ی یکی از دوستان بزرگوار فکر میکنم که بهم گفتن
"ریشه ی انسان انسه اما نسیان هم نعمیته که به راحتی میاد سراغ ادم...."
این نشون میده ما باوجود هر علاقه مون وقتی به هرچیزی یا کاری یا کسی که علاقه داریم
نرسیم یه راهی برای قانع کردن خودمون میابیم !
اینجا نسیان
جایی دیگه جایگزینی !
جایی فقط تحمل
جایی هم که مومنانه رفتار کنیم
تسلیم و تسلیم و تسلیم......
(البته تو همه ی این موارد نسیان ناخودآگاه دخیل میشه و بیشتر کمک میکنه..!)
...
.
.
برام هیچ حسی شبیه تو نیست..
توپایان هر جستجوری منی..
تماشای تو عینه آرامشه...
تو زیباترین..آرزوی منی....
.
.
تو پایان هر جستجوی منی.....
.
ربی ضاقت بی دروبی ...
وارحم القلب الحزین....
.
.
یادی در وبلاگ حقیر تازه شده تشریف بیاورید