آخرین مطالب

۳۰ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

اون روزی که

بسم الله دعای عهد رو گفته بودم

روز ولادت کریمه ی اهل بیت بود یادتونه ؟؟

حتی یک درصد هم فکرشو نکرده بودم که اگه اون موقع شروع کنم

40 امین روز کی میشه..

حالا اما...

باورشم سخته برام

که 40 امین روزش یه همچه روز بزرگی شده باشه......

امروز

چهل کسایی که تو روز ولادت بانو شروع کردیمه..

برای بقیه دوستان

اگر برسم تو وب شون هم خبر میدم

فعلن تاریخ هارو اینجا مینویسم


..

برادرای بزرگوارم

نویسنده ی وب "چشم مخصوص تماشاست "  ، عبد فقیر ، و آقا فرزاد

28 مهر 40 امین روز دعاشون میشه
.

.

جناب همت 29 ام تموم میشه برای شما .

.

م.ک عزیزم 1 آبان برای شما تموم میشه ،

 آسمانی ترین بزرگوار هم امیدوارم تا اون موقع بیاین

شما هم 1 آبان تموم میشه 40 دعاتون.

دونفر هم بودند که بی نشان همراهیمون کرده بودن

امیدوارم بخونن اینجارو

یکی ، راوند بزرگوار که شما هم 28 ام تموم میشه دعاتون ،

و با نام "د.ش" هم بزرگواری همراهیمون کردین

که 3 آبان براتون تموم میشه

به لطف خدا ..

از اینکه بدی هامو تحمل میکنین

به روی خودتون نمیارین

و با وجود همه ی بدی هام

همراهیم میکنین
....

یکی دوروزی شاید نباشم برای همین

اینجا نوشتم که میاین سر میزنین

ببینین ایشاالله..

احتمالن میرم سمت محل مون..

همون که چند وقته پیش خاطره ای ازش نوشتم

احساس میکنم شدیدن به سکوت محضش احتیاج دارم...

شایدم نشد و  نرفتم نمیدونم هرچی خدا بخواد...

امیدوارم

لحظه هاتون سرشار از عشق خداوندی باشه....

..

.

.

یا من له الدنیا ولاخره....ارحــــــــــــم...من لیس له الدنیا و الاخره...

اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم.....


یاعلی




۰ نظر ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۹:۰۹
منتظر



پرده ی اتاق رو میکشم کنار

خیلی بی تفاوت..

یک هو گوشه ی آسمان میایی به چشمم..

هنوز نفهمیدم

تویی که دوستم داری

یا منم که عاشقم ...!

من که دنبالت نمیگردم هم

باز سیگنالت را میفرستی ناخودآگاه پیدایت کنم ...

میدانم...

توهم منتظر شکفتن نرگسی...

عطر نرگس....

چند وقت دیگر

جمع مارا کااااامل میکند...

تو...ستاره...نرگس...و من.....

..

.

عاشق خلوت های شبانه مان هستم.....

..

.

عاشق اینکه کنارش زانو بزنم

بویش را به عمق وجودم ببرم..

چشمم را که باز کنم ...تو ..ماه من...و ستاره را...

در همان سمت آسمان و

گونه ای که خدایمان تقدیر کرده...

ببینم..

وباز احساس کنم..

مست تر

و دیــــــــــــوانه تر از من وجود ندارد...

آن سان که اشک و خنده بهم تاب میخورد........

..

.

.


۱ نظر ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۳۶
منتظر



دلتنگم....

همین..........






۰ نظر ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۳:۵۲
منتظر


همیشه به این فکر میکنم

که وقتی هرلحظه تو رو مبخونیم

همراهمونی و گوشمون میدی

وقتی هرلحظه که حتی به یادت نباشیم

به یادمونی و نگرانی مونی

وقتی هرلحظه ..همیشه..همه جا..با همه هستی...

آخه چرا اینقد مهربونی باز برا اینکه ایمان مون قوی تر شه ؟ برا اینکه

بیشتر به رحمانیتت پی ببریم ؟ برا اینکه.....

آخه چرا هر چند وقت یبار یه چیزیو بهونه میکنی

میگی فلان روز رو که براتوت گذاشتم بیاین سمتم دست از تو دستگیری از من...

اشک از تو.....پاک کردنش با من...

تو زخماتو نشون بده..مرهم رو من میذارم..

تو ناله کن...من جان میگم...

تو صدا کن.....من فریادت میزنم....

تو بیا یه بار دیگه حتی از همون قول هایی که چند بار شکوندیش هم بده...

امرو رو گذاشتم یه عالمه تائب بیاد پیشم ...

..

آخه چرا اینقد مهربونی میکنی ؟؟؟

ای خدا.....آخه چرا فراموشت میکنم و باز جای خندوندن تو کاری میکنم شیطون شاد شه...

آخه چرا....

چرا برا من نامرد اینقد خدایی میکنی...........................................................

جز تو کس ندارد ای باخبر از راز همه..

خبر از گریه ی بی صدای من خدای من....

..

.

از تــــــــــخ قلبم آرزو میکنم امروز پای هر عهدی که بستیم

بحق اون اشک هایی که مولامون وسط دعا میریخت ، بمونیم

تا دل صاحب زمان مون و خدای مهربونمون رو بیشتر از این...............................

..

التماس دعای خیر...

عیـــــــــــدتون مبارک......

.

.

۴ نظر ۲۳ مهر ۹۲ ، ۲۰:۴۷
منتظر

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من..

من خودم بودم و یک حس غریب...

که به صد عشق و هوس می ارزید...

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت...

گر چه در حسرت گندم پوسید...

من نه عاشق بودم....

نه دلداده به گیسوی بلند....

و نه الوده به افکار پلید....

من به دنبال نگاهی بودم ....که مرا.... از پس دیوانگی ام می فهمید....

و خدا می داند ... سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود...

..

.




۱ نظر ۲۳ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۹
منتظر


زیبای من

محبوب من...؟..

بهترینم....؟..

بهـــانه ی تمام بودنم..؟...

نفسم...؟..

زندگی ام..؟....

من عاشق این هستم

که بی دلیل

یک هویی

ملتمسانه و از

عمق وجود م

یک ریز صدایت کنم ..................................................................

.....

.

.


۲ نظر ۲۳ مهر ۹۲ ، ۲۰:۲۰
منتظر



عرفه

عرفه...

عرفه.......

امان از

جهالت..

امان از کج فهمی...

امان...

 

میدونم لیاقتی ندارم ..

ولی آرزو میکنم

لحظه های نجوا هاتون

اون لحظه که اشکتون سرازیر میشه

و برای همه دعا میکنین....

روسیاه این کلبه هم حتی برای ثانیه ای دعا کنین......

..




۶ نظر ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۳
منتظر



من حقیقتن هر باااااار با شنیدن این جون میگیرم...

سن وسال نداره که...

3 سال پیش ریختم رو گوشی شوهر خاله م هنوز که هنوزه زنگ گوشیش میخوره با یه عشقی میگوشه...

شادی روح بزرگشون صلوات...


                                                      صدای روحانی ت تسلی دلم است

۵ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۱۴
منتظر


نه روز های مدینه با هیچ لذتی قابل جایگزینیه

ونه شب هاش با هیچ غربتی عوض شدنی...

یادم میاد یه بار تعبیری از سید مهدی میرداماد ،سالی که مشرف شده بودن مکه ، شنیده بودم

که تو یه برنامه برای مداحی اومده بود و

داشت میگفت آرزو میکنم قسمت همه مدینه بشه ...ولی حقیقتن

آرزو میکنم لحظه ی ورودت به مدینه ...هیچ وقت شب نباشه....

اینو وقتی 2ساله پیش شب وارد مدینه شدم با تک تک جوارح و جوانحم لمس کردم...جمله ش به عینه جلوی چشمم

بزرگ میشد و اشک...

تو نمیتونی به هیچ عنوان به هیچ عنوان نمیتونی این غم رو تو خودت هضم کنی

هر لحظه و ثانیه که از بودنت تو مدینه میگذره بیشتر احساس میکنی قلبت درحال انفجاره و طاقت این همه

غم رو نخواهی داشت...وجودت به بهونه ی نفس کشیدن تو هوایی که روزی پیامبر و دختر و داماد و فرزندانش نفس کشیدن

و قدم گذاشتن رو خاکی که هنوز که هنوزه غربت و مظلومیت اونها رو ودیعه داره هست که زنده میمونه

وگرنه   هیچ چیز مرهم  این آتش نمیشه برات...هیچ چیز...

اگر بیشتر از چند دقیقه سلامت طول بکشه محکومی..

اما حاضر نیستی حتی نفسی از اونجا دل بکنی..

مظلومیت واژه ی غریبی برای ترسیم اون همه درد ...

و هیچ چیز هیچ چیز هیــــچ چیز برات

وحشتناک تر درد ناک تر و سوزنده تر از این نیست که بهت بگن روز آخره و باید برای وداع بری...

تو نمیتونی مفهوم وداع رو اونجا بکار ببری ..با کی میخوای وداع کنی ؟؟؟ با سرمایه ی همه ی وجودت ؟؟

با کسی که بخاطر بودنشه که توهستی ؟؟ با کسی که رحمه للعالمینه ؟؟

تو نمیتونی ..نمیتونی...اصلن باورش در مغزت نمیگنجه ....غیر از این که عین عزیز از دست داده ها وجودت مویه میکنه و

اشک چشمت بی اونکه بخوای میباره ...آتیش قلبت حتی یک لحظه هم رهات نمیکنه....

و من یقین دارم یقین دارم یقین دارم

اگر بعد از مدینه ، زیارت کعبه نبود

تو این آتیش رو هیـــــــــــچ جای عالم مرهم نداشتی...

اگر عظمت کعبه وجودت رو تسخیر نمیکرد تو به هیچ عنوان توانایی ای برای درک مفهوم رفتن پیدا نمیکردی..

اگر بعد از سلام آخرت به پیامبرت و ائمه ت و دوسلام به بانوی دو عالم ،یکی رو به قبر پیامبر و یکی رو به بقیع ،

کلمه ای جز "لبیک..اللهم لبیک .." قرار بود بگی حقیقتن در این سلام ِ وداع به راحتی جان میدادی......

تنها چیزی که میفهمی اینه که اگرچه به زبان سلام دادی و به چشم محروم شدی

اما سبکی...چون همه ی وجودت رو  ، توی خاکی که قدم گاه جبرئیل و محمد و علی و فاطمه و حسنین بود

جا گذاشتی........تنها چیزی که برات مونده 

دستای گداییته که حلقه ی کعبه ی عشقت کنی

و تاروپودت رو با عطر مسجد الحرام و اذان بلال و اولین نماز سه نفره ی اسلام کنار کعبه ، عجین کنی...

من

برای تو....ثانیه ثانیه عاشقی و غرق شدن و محو شدن و نیست شدن اونجاها رو آرزو میکنم .....

..

.

.


.


نشد که آیینه باشم برای دیدن تو...

...

.


۳ نظر ۲۱ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۰
منتظر

شهادت مولا تسلیت....

تسلیت...تسلیت....

حقیقتن براین غم ها تسلیت واژه ی کوچیکیه...

آقا جان.....

هیچی نیستم...اما

تو اقیانوس کرمت اجازه بده نفس بکشیم ..هرچند روسیاهم...

دعام کن...

..

.


پ.ن: پینهاد میکنم پست "آب را با امام نسبتی است "    سجوم   رو بخونین اگه نخوندین...

یاحسین......

..

.



۳ نظر ۲۰ مهر ۹۲ ، ۲۰:۵۱
منتظر