روزی که مهربانی ت باز غوغا میکند...
همیشه به این فکر میکنم
که وقتی هرلحظه تو رو مبخونیم
همراهمونی و گوشمون میدی
وقتی هرلحظه که حتی به یادت نباشیم
به یادمونی و نگرانی مونی
وقتی هرلحظه ..همیشه..همه جا..با همه هستی...
آخه چرا اینقد مهربونی باز برا اینکه ایمان مون قوی تر شه ؟ برا اینکه
بیشتر به رحمانیتت پی ببریم ؟ برا اینکه.....
آخه چرا هر چند وقت یبار یه چیزیو بهونه میکنی
میگی فلان روز رو که براتوت گذاشتم بیاین سمتم دست از تو دستگیری از من...
اشک از تو.....پاک کردنش با من...
تو زخماتو نشون بده..مرهم رو من میذارم..
تو ناله کن...من جان میگم...
تو صدا کن.....من فریادت میزنم....
تو بیا یه بار دیگه حتی از همون قول هایی که چند بار شکوندیش هم بده...
امرو رو گذاشتم یه عالمه تائب بیاد پیشم ...
..
آخه چرا اینقد مهربونی میکنی ؟؟؟
ای خدا.....آخه چرا فراموشت میکنم و باز جای خندوندن تو کاری میکنم شیطون شاد شه...
آخه چرا....
چرا برا من نامرد اینقد خدایی میکنی...........................................................
جز تو کس ندارد ای باخبر از راز همه..
خبر از گریه ی بی صدای من خدای من....
..
.
از تــــــــــخ قلبم آرزو میکنم امروز پای هر عهدی که بستیم
بحق اون اشک هایی که مولامون وسط دعا میریخت ، بمونیم
تا دل صاحب زمان مون و خدای مهربونمون رو بیشتر از این...............................
..
التماس دعای خیر...
عیـــــــــــدتون مبارک......
.
.